سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد

 

امروز تولد داداشی بودآفرین .....به طرز سکته دهنده ای سورپرایزش کردیم.دوست دارم..که عوارضش تا چندین و چند سال خواهد ماند..اونم اینکه هر چند وقت به چند وقت یهو فاز سکته بهش دست می دههه‏هه....البته این تو خونه ما طبیعیه خوب بود...خوب میشه بابا بی خیال..خلاصه براش جشنی گرفتیم که تا به حال به عمرش ندیده بود...هر چند داداش من تا به حال تو عمرش هیچی ندیده !!!بچه ست دیگه دید یهو واسش جشن گرفتیم به طرز هولناکی هیجان زده و وحشت زده شدهیپنوتیزم شدم.....بچم کم رو هم هست..چون ما هیچکدوممون حتی یک اپسیلون هم یادمون نبود که تولدشه..ولی هی راه رفت تو خونه گفت من تولدمهفلان فلان...(ما هم هی خودمونو زدیم به کری و نفهمیهه خیال کردی)ولی مثل اینکه دست بردار نبود....آخرش مامانم گفتن:بابا این کچلمون کرد یه کوفتی براش بخریم(مامانم همیشه لطف دارنشرمنده‏ام) پس فردا بچم عقده ای میشه ..دزد میشه معتاد میشه...خل میشه(یعنی خل تر از این هم میشه؟قاط زدم) خلاصه و از اینجور حرفها ...چشمتون روز بد نبینه(گوشتون هم چیز بد نشنوه)اون روز از لحاظ اقتصادی شیرفهم شدمبه کلی پیاده شدیم و بدبخت شدیم

رفت پی کارش...